یک مُشت حرفهای "خُب. که‌چی؟" گونه!!!



گفته بودم شبها میرم تو یه فست‌فود کار میکنم؟

یکی از این چراغهای سقف، پِرپِر میکرد. واقعا رو اعصابم بود . هم من و هم مشتریانِ گرامی. 

این گوشه، یه آقایی با کلاه کامواییِ قرمز با خط های راه‌راهِ آبی و یه نخِ بلند که یه منگوله بهش وصل بود و تا نزدیکای گردنش اومده بود، فلافل و اون گوشه، یه بابای دیگه با ریشهای اتو کشیده، همبرگر نوش جان میکردند.

ساعت نزدیکای 2 شب بود و مطمئن بودم دیگه مشتری نمیاد. پیچ‌گوشتی برداشتم و رفتم رو پنجه هام و تا جایی که اتصالاتِ کتف و بازو و آرنج و انگشتام جواب میداد خودمو کشیدم سمتِ بالا و با بدبختی و حبس نفس و بیرون زدنِ ناف و دیده شدن جوراب و کش اومدن گردن، پیچ رو باز کردم که لامپش رو شل کنم تا به خاطرش مجبور نشم شش تا چراغ دیگه رو خاموش و سالن رو تاریک کنم؛ که پیچش افتاد رو زمین.

حالا من آویزون به قابِ چراغِ LED ای که دسترسی به لامپش ندارم و کم‌کم داشتم حولِ محورِ شصت پا و انگشتِ اشاره‌م میچرخیدم که رو کردم به اون کلاه خوشگله گفتم: داداش اون پیچو به من میدی لطفاً؟»

نگاه عاقل اندرسفیه‌ای به من انداخت و با تَشَر گفت: من یه بازیگرم.»

نفسم دیگه داشت بند میومد. اگر قاب رو رها میکردم ممکن بود سیم ها کشیده بشن و اتصالی رُخ بده و فاجعه بشه. گفتم خوب آقای بازیگر اون پیچو به من میدی؟»

گفتمن بازیگرِ تهرانم نه شهرستان که»

گفتم خوب مَمَد رضا گار جان! اون پیچو.» که از رو شست پام اومدم پایینو و با نوکِ ناخنم قاب رو نگه داشتم و نفسی تازه کردم و با اون یکی دستم که پیچ‌گوشتی رو نگه داشته بودم، تیشرت رو کشیدم پایین تا نوامیسم بیشتر از در ملع عام نباشه و گفتممیدی؟»

گفتمن؟ میدونی من کیَم»

یهو اون یکی که همبرگر میخورد اومد گفت داداش کجا افتاد؟»

گفتمندیدم فکر کنم رفت اونور»

کلاه قشنگه گفت نه اوناهاش» و یه ورِ دیگه رو نشون داد.

اون آقا که همبرگر میخورد صندلی ها رو جابجا کرد و پیداش نکرد. دیگه کم کم داشتم خسته میشدم.

گفتمکو پس؟ کجاست»

کفِ دستشو  باز کرد و خندید و گفتایناهاش»

اون بنده خدا هم از کف دستش گرفت و داد به من و بستمش و آزاد شدم. اخمی کردم و گفتم مشتی ما رو مسخره کردی؟ کِی برداشتیش»

گفتگفتم که من بازیگر تهرانم»

موقع رفتن هم یه کاغذ خواست و به من امضا داد.



اصلاحات و اصلاح طلبان

واژه اصلاحات در چند سال اخیر، یکی از واژه هایی است که به کرّات استعمال می شود و در جاهای مختلف و از طرف افراد مختلف با دیدگاههای ی متفاوت بکار می رود. این لفظ که معادل کلمة رفورمیسم (Reformism) است از جهت اصطلاحی عبارت از مجموعه روشها و تدبیر هایی است که حکومتها یا ایدئولوگ ها در پیش می گیرند تا ضمن حفظ ساختار یک حکومت، وجوه بیمار و ناسالم آن را دگرگون نمایند. یا به عبارتی جامعه ای که هنوز از رژیم حاکم بطور کامل سلب امید نکرده ، امیدوار است با اصلاحاتی شرایط حاکم بر جامعه را بنحوی تغییر دهد که با کمترین خسارت، خواسته های خود را از طریق معمول در نظام تأمین کند. این حرکت با تحول در درون نظام حاکم، در عین حفظ آن تحقق می یابد. مثلاً نهضت مشروطیت اگر چه انقلاب نامیده شده ، در واقع نهضتی رفورمیستی بود که با حفظ سلطنت قاجار و با جلب رضایت مظفرالدین شاه نظام استبدادی را به نظام مشروطة سلطنتی تبدیل کرد.[1]

انبیاء و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ مصلحان بزرگ و واقعی تاریخ بشریت بوده و هستند. لذا اصلاح طلبی پدیده ای تازه نیست که ساختة فکر افراد معدودی باشد. چنانچه امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ ، فعالیتهای اجتماعی خود را اصلاح نامیده و می فرمایند. (و نظهَرُ الاصلاحَ فی بِلادک) هم چنین امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز در جمع صحابة خود در ایام حج در زمان معاویة، با آوردن همان جملات پدر، فعالیتهای آینده خود را اصلاح» دانسته است.( انّما خرَجتُ لِطَلَب الاصلاح فی اُمَّة جدّی)».[2]

شهید مطهری نیز در همین زمینه می فرمایند: اصلاح طلبی یک روحیة اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است خواه و ناخواه، اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبی است. زیرا اصلاح طلبی هم به عنوان یک شأن پیامبری مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است[3].»

منظور از اصلاحات و اصلاح طلبان در جامعة کنونی ما،‌چه کسانی هستند و آیا نظر و حرکت آنها در چارچوب معنای اصطلاحی اصلاحات قرار می گیرد؟

هر ساختار حکومتی و سیستم ی پس از گذشت دورانی از حیات خود ممکن است که نیاز به برخی اصلاحات در برخی وجوه خود داشته باشد که در عین حفظ کلّیت و تمامیت آن ساختار یا سیستم، برخی معایب و ناکارآمدیهای آن را برطرف نماید. مطمئناً نظام جمهوری اسلامی ایران نیز مستثنی از این قاعده نیست.

اصلاح طلبان حال حاضر در ایران را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1. اصلاح طلبان اسلامی،‌ 2. اصلاح طلبان آمریکایی.


اصلاح طلبان اسلامی:

اصلاح طلبان اسلامی عده ای از انقلابیون مسلمان هستند که از اول انقلاب در صحنه های ی، اجتماعی و فرهنگی به نفع اسلام و مسلمین حضور داشته و دارند و می توان گفت همان دلسوزان نظام و انقلاب بشمار می آیند. آنها کسانی هستند که رهبر انقلاب پرچمدار آنان بوده و خواهد بود و آنها دارای چند ویژگی بارز و برجسته اند.

الف) اینها اصلاح طلبان دین مدار هستند و اصلاحات آنها بر پایه اعتقاد به اصل ولایت فقیه و حاکمیت دین و در چارچوب آن صورت می گیرد.

ب) اصلاحات آنها دارای هوّیت و ویژگی عدالت طلبانه است و هدف اصلی آن از بین بردن فقر وفساد و تبعیض موجود در شرایط کنونی جامعه و نظام است.

ج) این اصلاحات رویکردی ضدّ‌ امپریالیستی و ضد آمریکایی دارد.

در واقع اصلاحات انقلابی عبارت است از انجام فعّالیت ها و حرکت هایی جهت تعمیق روح دینی و جوهر ولایی انقلاب آن تداوم حیات و بلکه تعمیق آرمانهای مبنایی آن.


اصلاحات آمریکایی:

در مقابل اصلاحات انقلابی و اسلامی»،اصلاحات آمریکایی یا اصلاحات لیبرالیستی» وجود دارد. البته این رویکرد داخل در مفهوم اصلاحات اصطلاحی ذکر شده نیست و نمی تواند باشد و به غلط و برای فریب افکار عمومی و پرده پوشی اعمال خود، چنین نسبت اصلاح طلبی را عده ای به خود می دهند.

ما هم با تسامح، این واژه را در مورد این عده بکار می بریم.

اصلاحات آمریکایی رویکردی است که در چند سالة اخیر با بهره گیری از نفوذ و حضور در برخی لایه های مدیران کشور تحت لوای اصلاحات، خواهان استحالة نظام اسلامی ایران به یک حکومت سکولار البته با رعایت برخی ظواهر دینی هستند.

جریان اصلاحات آمریکایی، در واقع خواهان تغییر ماهیت دینی و روح انقلابی نظام جمهوری اسلامی به یک نظام سکولار، با حفظ ظواهر دینی و هم چنین مدافع نظام سرمایه سالاری و هضم شدن در نظام جهانی سلطه است. این جریان به اصطلاح اصلاح طلبی،‌در واقع درصدد استحالة نظام اسلامی و حذف صبغة دینی و روح ولایی آن است و علی رغم ظاهر اصلاح طلبانه، در واقع یک حرکت براندازانه است که اساس کارکرد آن براندازی خاموش و کودتای خزندة فرهنگی ـ ی است.»[4]


نتیجه:

اصلاح طلبی و اصلاحات چیز تازه ای نیست و از زمان ارسال انبیاء وجود داشته و رسالت اصلی آنها، اصلاح امت ها بوده است. لذا این واژه ریشة دینی دارد. خصوصاً که ائمه اطهار هم خود را اصلاح گر معرفی می کردند. از طرفی در جامعة ما، اصلاح طلبان دو دسته هستند: عده ای که دنبال اصلاحات انقلابی اند و دسته ای که به دنبال اصلاحات آمریکایی هستند.


اصولگرایی

اگر به فرهنگهای ی نظری بیاندازیم اثری از واژة اصولگرایی» در آنها نمی یابیم در عوض به کلمة بنیادگرایی بر می خوریم که تعبیر مثبت آن، به معنای اصولگرایی که امروزه در عرف ی ما بکار می رود نزدیکتر است.

بنیاد گرایی دارای دو معنای متفاوت می باشد که در نقطة مقابل هم قرار دارند. در معنای نخست که بیشتر با عنوان فارسی اصولگرایی» از آن یاد می شود عبارت است از اصولی بودن اعتقادات، باورها و تمسّک به آنها. در معنای دیگر که بیشتر بار ارزشی منفی دارد بنیاد گرایی مساوی با نهاد قشری گری و تمسّک به ظواهر می باشد.[5]

اصولگرایی که در عرف ی کشور ما متداول شده است اصطلاح جدیدی است که قبلاً به این شکل سابقة کاربرد نداشته است. طبق این تعبیر اصولگرایان افرادی هستند که معتقد به یک سلسله آرمانها و عقاید مقدسی هستند که این عقاید ریشه در مذهب و دین آنها دارد و آنها حاضر نیستند بر سر این اصول معامله و یا از آنها عدول کنند. برای مثال مسالة دفاع از حقوق فلسطینیان و به رسمیت نشناختن اسرائیل در نظام جمهوری اسلامی ایران یک مسألة اصولی نظام بشمار می آید که مسئولان حاضر نیستند بر سر این مسأله با کسی معامله کنند. در واقع اصولگرایان هرهری مذهب نیستند که هر روز به یک رنگی در بیایند. بلکه افرادی هستند که حاضرند بر سر اعتقادات و اصول صحیح خود فداکاری بکنند.

طرح اصولگرایی از جانب مقام معظم رهبری در شرایطی صورت گرفت که بعضی افراد برای خوشایند غربی ها از مواضع انقلابی و بعضی اعتقادات سابق خود دست بردارند. لذا طرح این مسأله از جانب رهبری عملاً باعث شد خط و خطوط این عده از بقیّه جدا شود و یاران واقعی نظام که حاضر به فداکاری برای اصول و مواضع انقلابی خود هستند. در یک جبهة واحد بنام جبهة اصولگرایان» متشکّل شوند.

در نتیجه: اصول گرایی یعنی ایستادگی روی عقاید و آرمانهایی که ریشه در دین و مذهب دارد و عدم عدول از این اصول. بنابراین هر کس که دارای چنین روحیه و اعتقادی هست بدون شک جزو اصول گرایان خواهد بود.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، دکتر منوچهر محمّدی.

2. اصلاح طلبی،‌ دکتر علی مطهری.

3. نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، مرتضی مطهری.


پی نوشت ها:

[1]. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، ص24.

[2] . مطهری، علی، اصلاح طلبی، ص81.

[3] . مطهری، مرتضی، نهضت های اسلامی در صد سالة اخیر، انتشارات صدرا، ص7.

[4] . زرشناس، شهریار، واژه نامة فرهنگی، ی، ص23 و 22.

[5] . علیزاده، حسن، فرهنگ خاص علوم ی، ص128.


منبع



خیلی دوست داشتم این قسمت از برنامه جهان‌آرا رو با هم ببینیم. نشد. لینکش یا حذف شده یا به هردلیلی من دسترسی ندارم بهش. قطعا بین شما "دچار" عزیز میتونه لینکش رو پیدا کنه. اگر نشد و سانسور نکردن خودتون ببینید.


و این هم ببینید. شخصا در موردش نظری ندارم






سلام 

و سلام به بلاگردون هرچند از کُلیت وبلاگتون خوشم نمیاد اما دوست داشتم تو این دورهمی،  شرکت کنم.

هیچوقت هیچ تصوری از پدر شدن در ذهنم نداشتم. نه حتی وقتی که ازدواج کردم. نه حتی وقتی که دو سال از متأهل بودنم گذشت و نه حتی وقتی که سه، چهار، هشت، ده و دوازده سال از تأهلم گذشت.

اما الان که شانزده سال از موقعیت و وضعیتی که برای پدر شدن داشتم و به ثمر نرسید، میگذرد، گاه و بیگاه جای خالیِ فرزندِ نداشته‌ام را حس میکنم.

چند سالی‌ست که به پدر شدن، آن هم خیلی جدی فکر میکنم. به اینکه اگر پدر بودم چه میشد و چه میکردم؟

سالهایی که گذشت را از  دست داده‌ام و تمام هم‌سن و سالهای من فرزندانشان را یا برای دانشگاه آماده میکنند و یا عروس و داماد شدنشان را در ذهن میپرورانند.

دوستی دارم که غروب‌ها با نوه‌اش در صف نانوایی سر کوچه‌ی ما می‌ایستد. دوستی دارم که با بچه‌های قد و نیم قد، سرش را بالا میگیرد و خدا رو شکر میکند از این همه نعمت. دوستی دارم که پارسال عروسی دخترش را و امسال تولد نوه‌اش را خودم عکاسی کردم. و دوستانی دارم

اما من به تازگی فقط پدر بودن را متصور میشوم و با خود میگویم مثلا اگر باشم چه کنم و چگونه باشم.

***

سالهای اول زندگی اش را که نمیدانم. احتمالا مدام در حال تحمل نق زدنهایش باشم و از آنجایی که خودم را میشناسم روزهای سخت اول، او را ش در اتاقی در بسته تنها میگذارم که کم کم با صدای نق و ناله اش کنار بیایم. فکر میکنم همین که بتوانم پوشاکش را تامین کنم در چنین روزهایی، حق پدری را به جا آورده ام. خوب الحمدالله لباسهایش را خاله و عمه و دایی و عمویش میخرند و مادربزرگی دارد چه دارا. چه مهربان. چه سخاوتمند. چه عزیز.


اما کمی که بگذرد و بتواند بگوید: اِه» یا نِ نِ نِ نِ نِ» و یا شیرین بازی در بیاورد و حتی بَ بَ بَ» هم نگوید، صاحبش میشوم. 

دیگر من میمانم و فرزندی با دستان کوچک، که صورت زبر و خشنم را لمس میکند و زیر لب میگوید اِه اِه اِه» و من عشق میکنم مثل چی و فکر میکنم از زبری صورتم خوشش میآید و به او بگویم جانِ بابا» و بعد مادرش از راه برسد و بگوید نمیفهمی که خودش را کثیف کرده که اِه اِه اِه میکند؟  به فکر نهار باشم یا جیش بچه؟» 

و من دیگر دوستش نخواهم داشت تا بوی ادرار و پی‌پی‌اش از خانه برود و باز صاحبش شوم و باز شیرین زبانی و شیرین بازی‌های دیگرش.

روزها بگذرند و شبها زودتر دُکان را ببندم به شوق دیدار روی ماهش.

 و وقتی برسم خواب باشد و همانطور دست و رو نشسته و کرونایی، سینه خیز به او نزدیک شوم و بوی بهشتی‌اش که مملو از بوی پودر بچه و کمی هم پی‌پیِ جا مانده است را استشمام کنم و خدا رو شکر کنم و با صدای همسر که بهش دست نزن و پاشو  دست و بالت  رو بشور و نمازت رو بخوان، شام حاضره» به خودم بیایم و او را همانطور به حال خود رها کنم.

همیشه دوست دارم اولین قدمی که بر میدارد، من تکیه‌گاهش باشم. با تاتی تاتی گفتن هایم دلش غنج برود و نیشش را تا بنا گوش باز کند و دو دندان نیشی که تازه جوانه زده اند را به رخمان بکشد و پاهایش را به زمین بکوبد و صدای خنده اش دل همه را آب کند.(و ان یکادوا. بترکه چشم حسود)


به فکر لباس و پوشاکش باشم. به فکر کیف و کتاب و مدرسه. برای همیشه سالم بودنش مدام دعا کنم و به دوستانی که برای فرزندانشون دعا میکنم و کرده بودم، بسپارم که بدهیشان را صاف کنند و مدام برای سالم ماندن و سلامت ماندنش دعا کنند. حتی شما دوست عزیز.

پدر که باشم باید برای آینده‌اش تصمیماتی بگیرم و مثل بابابزرگش، وقتی کن پسرش، یعنی من، بزرگ شد، غافلگیر نشوم و ندانم چه کنم و به چه کنم چه کنم بیفتم و کاسه چه کنم چه کنم در دستم بگیرم. (این کاسه با کاسه گدایی فرق دارد)

پدر که باشم باید برای تامین آینده اش هم برنامه ریزی کنم. حرف از برنامه ریزی که میشود، ماجرا سخت میشود.

اصلا ولش کن. نمیدانم. فعلا تصور آنجاهای دور برایم سخت است اما پدر که باشم، دیگر همینطور خودم را رها نمیکنم و برای جزئی‌ترین دردها و بیماری‌هایم، اقدامی میکنم تا بتوانم سرحال و سرپا باشم و تا وقتی که لازمم دارد، زانوانش را قرص و محکم نگه دارم تا سست نشود و نلغزد.

نمیدانم پدر که باشم چه شکلی میشوم. چه خواهم بود و چگونه رفتاری خواهم داشت. و نمیدانم اصلا این موهبت نصیبم میشود یا نه. اما میدانم اگر پدر شوم از آن دست پدرهایی میشوم که به معنای واقعی کلمه، جانم را فدایشان کنم. همانطور که بابام کرد. 


بعداً نوشت: آرزو میکنم شفیع همه ی ما باشه در راهِ راست، اما دشواری که در پیش رو داریم. میلا با سعادت امیرالمومنین، مولای متقیان، حجت خدا، یار و همراه خانم فاطمه زهرا (س)، امام علی علیه السلام بر همه ی دوستان گلم، شیعیان جهان، و صاحب عصر، آقای آقایان، مولای مولایان، خوبّ خوبان، حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف، مبارک و به میمینت باد. زیارتشون نصیبتون بشه و چشمتون به جمال آقا روشن.






لینک دوستان شرکت کننده: 

1- محمد  عزیزم، صاحبِ وبلاگِ "نقل بلاگ . قلج خانی" {لینک}

2- خانم نادم گرامی، صاحب وبلاگِ "مشق میکنم تو را." {لینک}

3- محمد هادی عزیز، صاحب وبلاگ "محمد هادی بیات" {لینک}

4- خانم واران، صاحب وبلاگ "به رنگ آسمان" {لینک}

5- خانم اُم شهر آشوب، صاحب وبلاگ"ای شما ای تمام عاشقان هر کجا" {لینک}

6-خانم مریم بانو، صاحب وبلاگ"روزهای کاغذی" {لینک}

7- خانم گُلشید، صاحب وبلاگ "یک جرعه لبخند" {لینک}

8- خانم استیصـ‌آل، صاحب وبلاگ "زهرآ" {لینک}

9-محمد هادی عزیز، صاحب وبلاگ "محمد هادی بیات" {لینک}

10-خانم نادم گرامی، صاحب وبلاگِ "مشق میکنم تو را." {لینک}

11- میرزا مهدی، صاحب وبلاگ "یک مشت حرف{لینک}

12- خانم هومورو {لینک}

13- میرزا مهدی صاحب وبلاگ" یک مشت حرف.{لینک}

14- خودم {لینک}

15-خانم اَسی، صاحب وبلاگ "طلوع من" {لینک}

16- غریبه آشنا A، صاحب وبلاگ "ماه بی همتا" {لینک}

17-خانم اَسی، صاحب وبلاگ "طلوع من" {لینک}

-خانم نادم گرامی، صاحب وبلاگِ "مشق میکنم تو را." {لینک}

19- خودم {لینک}

20-پرستوی عاشق صاجب وبلاگ "در جستجوی کوچ" {لینک}

21- محمد قاسم پور صاحب وبلاگ"اقیانوس سیاه" {لینک}

22- خانم صالحه، صاحب وبلاگ "صالحه+" {لینک}

23- خانم واران صاحب وبلاگ " به رنگ آسمان" {لینک}

24- آقای ن. .ا صاحب وبلاگ "سیاهه های یک پدر" {لینک}

25-خانم صالحه، صاحب وبلاگ "صالحه+" {لینک}

26- خانم صبا صاحب وبلاگ" مثل هوای بهار" {لینک}

27-آقای میم صاحب وبلاگ "نوشته هام" {لینک}

28- من مبهم صاحب وبلاگ"مبهم نامه" {لینک}

29- من مبهم صاحب وبلاگ"مبهم نامه" {لینک}

30- من مبهم صاحب وبلاگ"مبهم نامه" {لینک}

۳۱- محمد هادی عزیز لینک» 

۳۲-آقای مهربان گرامی صاحب وبلاگ در جستجوی حقیقت{لینک} 

33- میم مهاجر صاحب وبلاگ "ناگزیر از هجرت" {لینک}

34-خانم اَسی، صاحب وبلاگ "طلوع من" {لینک}

35- آسد جواد انبارداران صاحب وبلاگ "سکوت" {لینک}

36- من مبهم صاحب وبلاگ"مبهم نامه" {لینک}

37-خانم واران، صاحب وبلاگ "به رنگ آسمان" {لینک}

                مهلت ارسال تمام شد/.





سلام!

دیدم بازار چالش‌های وبلاگی داره زیاد میشه، با تلنگری که یه دوست به بنده زدند، گفتم شاید بد نباشه بنده هم یه چالشی  ایجاد کنم.



خوب!
شاید تعداد زیادی از دوستان توفیق این رو داشتن که به پیاده روی اربعین برن و به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شده باشند و حتما خاطراتی رو برای بیان کردن دارن که شنیدنی است.

هدف اینه. 
این دوستان اگر تمایل دارن تو این یک هفته ای که تا روز اربعین مونده، خاطره ای از سفرشون بنویسن و در اختیار دوستان دیگه قرار بدن تا خونده بشه. بفرمایند و شرکت کنند.

تعداد زیادِ دیگه از دوستان هم هستند که مشرف نشدند. 
این دوستان هم میتونن خاطره ای که در این مورد شنیده اند و شگفت زده شان کرده، به رشته ی تحریر در بیارن تا بتونن در این مسابقه ی چالش برانگیز، شرکت کنند.
پس دو بخش طراحی شد. 
یک : دوستانی که خودشون مشرف شدند.
دو : دوستانی که از دیگران نقل قول میکنند.



قوانین:
یک: حتما برای مطلبتون یک یا چند عکس طراحی و در بطنِ متنتون جای‌گذاری کنید. (این بخش در نظر سنجیِ داوران -اوه بله داور هم داریم و داوری هم میشه- تأثیر زیادی داره)

دو: خاطره یا نقل قول شما باید شگفتی داشته باشه. (اصلا قرار نیست نوشته ی شما راستی آزمایی بشه که یه عده بیان بگن مثلا خانم فلانی داره از خودش در میاره؛ همچین اتفاقی نخواهد افتاد و شما مجاز هستید از تخیلات خودتون هم استفاده کنید. استفاده از تخیل و ابتکار شما هم میتونه در پر و بال دادن به ماجرایی باشه که خودتون شاهدش بودید و یا پر و بال دادن به نقل قولتون باشه. )

سه: شما هم میتونید دوستانتون رو دعوت کنید مثل چالش های دیگه؛ و هم میتونید مشترکاً بنویسید.

چهار: آثار شما باید موضوع و محتوا داشته باشه.

پنج: پرداختن به حاشیه ها در کنار موضوع اصلی یک امتیاز محسوب میشه.

شش:هیچ محدودیتی در طولانی بودن یا کوتاه بودن خاطره یا نقل قولتون وجود نداره. درصورت طولانی بودن شما میتونید به فصل های متعدد تقسیم کنید و هرکدوم رو در قالب یک مطلب ارسال کنید. {یعنی در تعداد ارسال آثارتون هیچ محدودیتی وجود نداره} (چون واقعا هدف، زنده کردن و به تصویر کشیدن وقایع و جزئیاته) 


و در پایان:

هدایا

دو هدیه برای بخش خاطره:
هدیه برای خانم ها مبلغ  یکصد هزار تومان نقدی و یا  به انتخاب خودشون یک کالا از این آدرس {لینک}

هدیه برای آقایان هم مبلغ  یکصد هزار تومان فعلا به صورت نقدی.

و یک هدیه نقدی هم برای بخش مردمی در نظر گرفته شده است. 
-اثری که بیشترین رای رو از طرف شما داشته باشه / در این مورد توضیحات اضافه خواهد شد-
 به ارزش 50000 تومان 



با تکنیک کاری نداریم، ولی ایجاد شدت تاثیر، ملاک داوران عزیز ماست. خاطرات و یا نقل قول ها بر اساس "ارزش ادبی" قضاوت نخواهند شد. اما حاشیه ها و بهره بردن از حواشی در کنار موضوع و محتوا در آثار شما تاثیر گذارند.


پس بسم الله/.
پایان مهلت ارسال بیست صَفَر ساعت 24 و اعلام نتایج بیست و دوم صَفَر .


به نظرم حرکتی که با این به اصطلاح مسابقه شروع کردم، مسیر درست و مقدسیه. پس اگر نشر بدید، ممنونتون میشم. هدف هدیه ی برندگان نیست. هدف هم‌سو شدن با تجربیاتِ شما در سفری‌ست که امسال همه ی ما از اون محروم شدیم. سفر پیاده روی اربعین حسینی.

 هرکسی هم که دوست داشت و شرکت کرد باید با این تیتر مطلبش رو بنویسه و به بنده هم خبر بده تا لینکش کنم.
تیتر: مسابقه بهترین خاطره و نقل قول از پیاده‌روی اربعین حسینی»






آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سردبیرآزاداندیش Diary of living in Earth! funibaf shahr-hekayat ایرانی 21 بیا برا خرید sazehayrweb مطالب اینترنتی فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... خلاصه کتاب مبانی برنامه ریزی آموزشی یحیی فیوضات